تو هیچگاه برایم عادی نمیشوی

"تو هیچ‌گاه برایم عادی نمیشوی"


این را از تپش قلبم که هر بار با دیدنت سر به فلک میگذارد فهمیدم، اگر برایم عادی شده بودی دیگر تند تند زدن های این بی چاره معنایی نداشت. نه! "تو هرگز برایم عادی نخواهی شد" مگر خورشید با هر بار طلوع کردنش برای زمین عادی میشود؟ مگر نه اینکه زندگی می بخشد به زمین؟! لبخند تو هم حیات بخش من است، مگر می‌شود لبخندت عادی شود برایم؟! مگر آیه‌های خداوند برای اهل ایمان کهنه می‌شود که چشمان تو برای من عادی شود؟! مگر موج دریا برای دریا عادی شده است؟ پس چرا هر بار با آمدن موج غوغایی در او به پا می‌شود؟! این‌گونه هم که من با موج صوتت پرتلاطم میشوم معلوم است که هرگز آوای واژه های "ماه" و "گلی" که تو نجوا میکنی برایم عادی نخواهد شد!
نه آرام جانم
نه سرخ و آبی کبودم
تو هیچ گاه برایم عادی نمی‌شوی
مانند باد برای بادبادک،
مانند دریا برای ماهی،
مانند بال برای پرنده،
تو هیچ گاه عادی نمی‌شوی...
#مهگل_ملازینل
دیدگاه ها (۳)

بیا به رسم کودکیبازی کنیم با واژه هاتو هجی کن "د و س ت ت د ا...

دستان تونقاشان ماهرندطرحی کشیده‌اند در منمختصر به نام عشق .....

می دونی بزرگ ترین حماقت یه آدم تو زندگیش چی می تونه باشه؟این...

باید بدانی دیدنت هر روز رویا می شوداین دل برای حس تو غرق تمن...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

{سنوار مقاومت..}

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط