بن ریان گوید ممون در طی حکومت خویش نیرنگ و حیله های بس
بن ریان گوید مأمون در طی حکومت خویش، نیرنگ و حیله های بسیاری به کار گرفت تا شاید بتواند امام محمد تقی علیهالسلام را در جامعه بدنام و تضعیف کند.
روزی به مأمورین خود دستور داد تا امام جواد علیه السلام را احضار نمایند؛
و از طرفی دیگر نیز دویست کنیز زیبا را دستور داد تا خود را آرایش کردند و به دست هر یک ظرفی از جواهرات داد، که هنگام نشستن حضرت جواد ع در جایگاه مخصوص خود بیایند و حضرت را متوجه خود سازند.
وقتی مجلس مهیا شد و زنها با آن شیوه و شکل خاص وارد شدند حضرت کوچکترین توجهی به آنها نکرد.
چند روزی بعد از آن، مأمون شخصی به نام مخارق که نوازنده و خواننده بود را به حضور خود خواند.
هنگامی که مخارق نزد مأمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت:
ای خلیفه! هر مشکلی را که در رابطه با مسائل دنیوی داشته باشی، حل خواهم کرد.
و سپس آمد و در مقابل امام جواد ع نشست و ناگهان نعرهای کشید که تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و مشغول نوازندگی و ساز و آواز شد. آن مجلس ساعتی به همین منوال سپری شد و حضرت بدون کمترین توجهی سر مبارک خویش را پائین انداخته بود و کوچکترین نگاه و اعتنائی به آنها نمیکرد.
پس نگاهی غضبناک به آن نوازنده نمود و سپس با آوای بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود:
«اتق الله یا ذالعثنون» از خدا بترس و تقوای الهی را رعایت نما.
ناگهان وسیله ی موسیقی که در دست مخارق بود از دستش بر زمین افتاد و هر دو دستش نیز خشک شد؛ و دیگر قادر به حرکت دادن دستهایش نبود.
و با همین حالت شرمندگی از آن مجلس، و از حضور افراد خارج گشت و به همین شکل - فلج و بیچاره - باقی ماند تا به هلاکت رسید و از دنیا رفت.
و چون مأمون علت آن را از خود مخارق، جویا شد، که چگونه به چنین بلائی گرفتار شد؟
گفت: آن هنگامی که ابوجعفر ع فریادی بر من زد ناگهان چنان لرزهای بر اندام من افتاد که دیگر چیزی نفهمیدم و در همان لحظه دستهایم از حرکت باز ایستاد و در چنین حالتی قرار گرفتم.
کافی،جلد اول،ص494.
روزی به مأمورین خود دستور داد تا امام جواد علیه السلام را احضار نمایند؛
و از طرفی دیگر نیز دویست کنیز زیبا را دستور داد تا خود را آرایش کردند و به دست هر یک ظرفی از جواهرات داد، که هنگام نشستن حضرت جواد ع در جایگاه مخصوص خود بیایند و حضرت را متوجه خود سازند.
وقتی مجلس مهیا شد و زنها با آن شیوه و شکل خاص وارد شدند حضرت کوچکترین توجهی به آنها نکرد.
چند روزی بعد از آن، مأمون شخصی به نام مخارق که نوازنده و خواننده بود را به حضور خود خواند.
هنگامی که مخارق نزد مأمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت:
ای خلیفه! هر مشکلی را که در رابطه با مسائل دنیوی داشته باشی، حل خواهم کرد.
و سپس آمد و در مقابل امام جواد ع نشست و ناگهان نعرهای کشید که تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و مشغول نوازندگی و ساز و آواز شد. آن مجلس ساعتی به همین منوال سپری شد و حضرت بدون کمترین توجهی سر مبارک خویش را پائین انداخته بود و کوچکترین نگاه و اعتنائی به آنها نمیکرد.
پس نگاهی غضبناک به آن نوازنده نمود و سپس با آوای بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود:
«اتق الله یا ذالعثنون» از خدا بترس و تقوای الهی را رعایت نما.
ناگهان وسیله ی موسیقی که در دست مخارق بود از دستش بر زمین افتاد و هر دو دستش نیز خشک شد؛ و دیگر قادر به حرکت دادن دستهایش نبود.
و با همین حالت شرمندگی از آن مجلس، و از حضور افراد خارج گشت و به همین شکل - فلج و بیچاره - باقی ماند تا به هلاکت رسید و از دنیا رفت.
و چون مأمون علت آن را از خود مخارق، جویا شد، که چگونه به چنین بلائی گرفتار شد؟
گفت: آن هنگامی که ابوجعفر ع فریادی بر من زد ناگهان چنان لرزهای بر اندام من افتاد که دیگر چیزی نفهمیدم و در همان لحظه دستهایم از حرکت باز ایستاد و در چنین حالتی قرار گرفتم.
کافی،جلد اول،ص494.
- ۴.۵k
- ۰۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط