چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

...
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی‌ام دراندازد میان قُلْزُم پرخون

زند موجی بر آن کشتی که تخته‌تخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردش‌های گوناگون

چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون

#مولوی
#گل
#ایران_زیبا
#صبح_پاییزی در "بوستان هورفر" منطقه ۷ تهران
#سودا #مجنون #دل #دوزخ #چشم #جیحون #سیلاب #ناگاه #کشتی #پرخون #موج #تخته #شکاف #گردش #گوناگون #تبدیل #هامون #دریا #غرق #بوستان #بوستان_هورفر #تهران #پاییز #آبان
#flowers
#flower
#tehran_iran
دیدگاه ها (۰)

...مثل یک جریان موسیقیمثل یک باران پاییزیناگهانی بودنت، عشق ...

...ای خم چرخ از خم ابروی توآفتاب و ماه، عکس روی توتا به کوی ...

...ای واژه ی صریح پاکیو ای آفتاب روشن عفتکبوتر آواره و سرگرد...

...نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر، نامه رسان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط