رک بگویم از هم رنجیدهام

رک بگویم از همہ رنجیده‌ام ..
از غریب و آشنا ترسیده‌ام ..
رد پای مهربانے نیست، نیست ..
من تمام کوچہ را گردیده‌ام ..
سالها از بس کہ خوشبین بوده‌ام ..
هر کلاغے را کبوتر دیده‌ام ..
وزن احساس شما را بارها ..
با ترازوے خودم سنجیده‌ام ..
بیخیال سردے آغوش ها ..
من بہ آغوش خودم چسبیده‌ام ..
من شما را بارها و بارها ..
لا بہ لاے هر دعا بخشیده‌ام ..
من تمام گریه‌هایم را شبے ..
لابہ لاے واژه ها خندیده‌ام ..!
دیدگاه ها (۰)

شاید تقدیر ما این چنین بودبهای هر خنده رابا هزاران غم بپرداز...

دخترامون؟

قول دادم به کسی غیرِ تو عادت نکنماز غم انگیزی این عشق شکایت ...

پشتِ هم شعر نوشتم که بخوانی ، خواندی ؟!بغض کردم که ببینی و ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط