معجزه باورنکردنی

#معجزه باورنکردنی✨️

Part3✨️

پس رفتم پیشش سرش رو گذاشتم روی پام تا بیشتر خون از دست نده .
اه پس این آمبولانس کجا موند لعنت بهشون.

(ویو مین سو)

ببینم این کیه چشمام سیاهی میره نمیتونم درست ببینم و نفس بکشم.
ببینم اون جیمینه با دیدنش خیالم راحت شد که حالش خوبه.
لبخند بیجونی زدمو گفتم:خوشحالم که حالت خوبه.🙂
از اون چشمای خوشگلش نگرانی موج میزد آخه موچی من دلش خیلی مهربونه😊
جیمین گفت:حالت خوبه؟ میتونی منو واضح ببینی؟
بزور گفتم :آ..آره (با بی حالی)
جیمین:لطفا منو نگاه کن و با من حرف بزن باشه؟
گفتم:ب..باشه.
(ویو جیمین)
نمیدونستم باید چی بگم اولین سوالی که به ذهنم میرسید رو پرسیم.
گفتم:تو آرمی هستی نه؟
مین سو: آره.
گفتم:اسمت چیه؟
مین سو:اسم من....اسم من مین سوعه .
من باید هوشیار نگهش دارم ولی چی بگم؟
ازش پرسیدم:خب مین سو چه اسم قشنگی چند سالته؟
مین سو:بیست....سالمه.

گفتم:پس من چهارسال ازت بزرگ ترم.
بعد لبخند زدم اما از ته دلم نگران بودم ............
دیدگاه ها (۰)

سناریووقتی باید بری سرکار میان که بیدارت کنننامجون: عزیزم پا...

سناریو واکنش شون وقتی برای اولین بار می بیننت (به عن...

#معجزه باورنکردنی✨️Part2✨️جلوی در به یه چیز جالب بر خوردم او...

#معجزه باورنکردنی✨️Part1✨️ کمپانی اعلام کرد است که گروه بی ت...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط