محمد با تک تک اونا دست داد و باهاشون روبوسی کرد تا رسید ب
محمد با تکتک اونا دست داد و باهاشون روبوسی کرد تا رسید به من دست راستش رو گذاشت روی سینهش و سرش رو خم کرد و گفت:[ به امید دیدار.]
#پیشنهاد_مطالعه :)
#برشی_از_یک_کتاب
#خاطرات_سفیر
#خاطرات
#نامحرم
#کتاب_خوب
#پیشنهاد_مطالعه :)
#برشی_از_یک_کتاب
#خاطرات_سفیر
#خاطرات
#نامحرم
#کتاب_خوب
۴.۱k
۰۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.