مادر عباسی و به به به این یل پروری
مادر عباسی و به به به این یل پروری
شهره و فانیه در عشق و ولای حیدری
خوانده ای خود را کنیز خانه زهرا،چنین
باب کردی بین شیرانت خصال نوکری
جعفر و عثمان و عبدالله و عباس دلیر
حب مولا را زتو دارند ارث مادری
گفته ای مولا نخواند فاطمه دیگر تورا
آفرین بر این وفا بر عشق ناب کوثری
روز عاشورا یلانت در زمین کرب وبلا
جان خود را کرده اند جمله فدای رهبری
حضرت ماه عشیره داد دست و چشم و سر
تا نبیند بوسه های خنجری بر حنجری
خوب شد ام البنین که تو نبودی کربلا
خوب شد که تو ندیدی غارت انگشتری
خوب شد عباس رفت و آه طفلان را ندید
بر سر بازار و هنگام غم بی معجری
من شنیدم که شدی شرمنده ی آل رسول
بعد از آن روزی که کشتند ساقی آب آوری
گریه می کردی سر آن چار قبرِ در بقیع
کرده ای با گریه ات بر پا تو آنجا محشری
گفته ای دیگر نخوانیدم مرا ام بنین
که ندارم من دگر غمخوار و یار و یاوری
جان عباست دل آشفته ی مارا بخر
یک سحر ما را بسوی گنبد خضرا ببر
شهره و فانیه در عشق و ولای حیدری
خوانده ای خود را کنیز خانه زهرا،چنین
باب کردی بین شیرانت خصال نوکری
جعفر و عثمان و عبدالله و عباس دلیر
حب مولا را زتو دارند ارث مادری
گفته ای مولا نخواند فاطمه دیگر تورا
آفرین بر این وفا بر عشق ناب کوثری
روز عاشورا یلانت در زمین کرب وبلا
جان خود را کرده اند جمله فدای رهبری
حضرت ماه عشیره داد دست و چشم و سر
تا نبیند بوسه های خنجری بر حنجری
خوب شد ام البنین که تو نبودی کربلا
خوب شد که تو ندیدی غارت انگشتری
خوب شد عباس رفت و آه طفلان را ندید
بر سر بازار و هنگام غم بی معجری
من شنیدم که شدی شرمنده ی آل رسول
بعد از آن روزی که کشتند ساقی آب آوری
گریه می کردی سر آن چار قبرِ در بقیع
کرده ای با گریه ات بر پا تو آنجا محشری
گفته ای دیگر نخوانیدم مرا ام بنین
که ندارم من دگر غمخوار و یار و یاوری
جان عباست دل آشفته ی مارا بخر
یک سحر ما را بسوی گنبد خضرا ببر
۹۹۰
۲۱ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.