هوا تاریک شده بود
هوا تاریک شده بود
ترافیک روز بارونی کلافه کننده بود،سعی کردم تمام افکار مزاحمم رو دور بریزم و یکم قدم بزنم،از ماشین پیاده شدم
نمیدونم چند دقیقه از تصمیمم گذشته بود ک ب خودم اومدم و دیدم وسط میدون در اثر برخورد ماشین پشت سریم دومتر پرت شدم جلو و پهن شدم رو کاپوت عقب ماشین جلویی😔 😒
ولی خب زنده ام هنو😓 ✋ 😅
پ.ن1پیاده شده میگه خانوم چی زدی؟
ماشینه ها😒 😒
میخاستم بگم میخای ی،چیزی،ام دستی بهت بدم؟😐 بی ادب
پ.ن2دیروز چشام قرمز بود ،شدید.
مادر بزرگ معتقد بود سرما دادم چشمامو😐 😓 😂 😂
پ.ن3 وه که جدا نمیشود نقش،تو از خیال من✌
ترافیک روز بارونی کلافه کننده بود،سعی کردم تمام افکار مزاحمم رو دور بریزم و یکم قدم بزنم،از ماشین پیاده شدم
نمیدونم چند دقیقه از تصمیمم گذشته بود ک ب خودم اومدم و دیدم وسط میدون در اثر برخورد ماشین پشت سریم دومتر پرت شدم جلو و پهن شدم رو کاپوت عقب ماشین جلویی😔 😒
ولی خب زنده ام هنو😓 ✋ 😅
پ.ن1پیاده شده میگه خانوم چی زدی؟
ماشینه ها😒 😒
میخاستم بگم میخای ی،چیزی،ام دستی بهت بدم؟😐 بی ادب
پ.ن2دیروز چشام قرمز بود ،شدید.
مادر بزرگ معتقد بود سرما دادم چشمامو😐 😓 😂 😂
پ.ن3 وه که جدا نمیشود نقش،تو از خیال من✌
۱.۴k
۲۵ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.