یه روز سوار تاکسی شدم که برم فرودگاه که در

یه روز سوار تاکسی شدم که برم فرودگاه، که در
حین حرکت ناگهان یه ماشین درست جلو
ما از پارک‌اومد بیرون راننده تاکسی‌محکم زد رو
ترمز و دقیقا به فاصله چند سانت از اون ماشین
ایستاد "راننده مقصر" سرش‌رو برگردوند
طرف راننده تاکسی و شروع ‌کرد، به داد و فریاد
اما راننده تاکسی لبخند زد! و واسه اون شخص
دست تکون داد و به راهش ادامه داد! تو راه
به راننده تاکسی گفتم: شما کـه مقصر نبودید و
ممکن‌بود ماشین صدمه ‌ببینه چرا بهش هیچ‌چیز
نگفتید؟ اینجا بود که راننده تاکسی قانونِ
جالبی‌رو به‌من آموخت قانون کامیونِ حملِ زباله
گفت: این افراد مانندِ کامیون حمل زباله هستند
اونا از درون لبریز از آشغال‌هایی مانندِ
ناکامی، خشم، عصبانیت، نفرت هستند وقتی ‌که
این آشغال‌ها در اعماقِ‌وجودشان "تلنبار میشه"
به جایی برای تخلیه احتیاج دارند
شما به خودتان نگیرید فقط لبخند بزنید و دست
تکان دهید! برایشان‌آرزو خیر کنید و ادامه داد:
انسانِ باهوش اجازه نمی‌دهد که کامیونِ
حمل زباله «روزش را خراب کند»
دیدگاه ها (۱۳)

چارلی چاپلین بہ دخترش: ڪم باش! اصلا هم نگرانِڪم شدنت نباش،آن...

🌸 انتهای شب شددلها به فردا امیدوار😊 چشمها پر از خوابهمه میگو...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی، روی صندلی جلو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط