فیک کوک پارت ۹
گایز میخواستم یه چند پارتی کوتاه باشه ولی میخوام ادامش بدم 🫧❤️
—————————————
~بسه دیگه بیا بریم حتما الان دیگه بهوش میاد
-چشم
…
-چ..چرا پس بهشو نمیاد نکنه چیزیش شده
~نگران نباش پسر راستی اسمت چیه
-جئون جونگ کوک
~اووو پس تو همون قمار باز معروفی
-میشناسیم
~کسی هست که تورو نشناسه
میا ویو
وقتی چشمم رو باز کردم نور سفیدی به چشمم خورد و اذیتم کرد و حس کردم دست کسی روی دستامه وقتی که به نور اتاق عادت کردم چشمام رو باز کردم و اون لعنتی رو دیدم
با صدای ضعیفی شروع به حرف زدن کردن
+برو بیروت
-عزی..
+گفتم.. برو بیرون (یکم داد)
-لطفا آروم با..
+خفه .. سرفه
-حرف نزن لطفا آروم باش الان دکترو صدا میکنم
+برو بیروننننن
-باشه میرم فقط آروم باشه
وقتی از اتاق رفت بیرون شروع کردم به گریه کردن فقط میخواستم زودتر برم خونه
کوک ویو
بغض بدی گلوم رو چنگ میزد اون کاملا از من متنفر شده بود من چرا نزاشته توضیحی بده باید به حرفاش گوش میکردم وقتی دیدم جانگ داره به طرف میاد به سمتش رفتم و بغلش کردم تون لحظه به اینکه کی هستیم و کجاییم توجه نکردم اون لحظه نیاز به کسی داشتم که خودم رو خالی کنم و اون هم منو مثل یه پدر بغل کرد
~حالت خوبه جونگ کوک
-میا بهشو اومد ولی ..
~حدس میزنم بیرونت کرده
-اوهوم
~بهتره بری خونه من باهاش صحبت میکنم
-ممنون
…
—————————————
حمایت یادتون نره خوشگلا
—————————————
لایک:۵
—————————————
فالور:۹۱
—————————————
—————————————
~بسه دیگه بیا بریم حتما الان دیگه بهوش میاد
-چشم
…
-چ..چرا پس بهشو نمیاد نکنه چیزیش شده
~نگران نباش پسر راستی اسمت چیه
-جئون جونگ کوک
~اووو پس تو همون قمار باز معروفی
-میشناسیم
~کسی هست که تورو نشناسه
میا ویو
وقتی چشمم رو باز کردم نور سفیدی به چشمم خورد و اذیتم کرد و حس کردم دست کسی روی دستامه وقتی که به نور اتاق عادت کردم چشمام رو باز کردم و اون لعنتی رو دیدم
با صدای ضعیفی شروع به حرف زدن کردن
+برو بیروت
-عزی..
+گفتم.. برو بیرون (یکم داد)
-لطفا آروم با..
+خفه .. سرفه
-حرف نزن لطفا آروم باش الان دکترو صدا میکنم
+برو بیروننننن
-باشه میرم فقط آروم باشه
وقتی از اتاق رفت بیرون شروع کردم به گریه کردن فقط میخواستم زودتر برم خونه
کوک ویو
بغض بدی گلوم رو چنگ میزد اون کاملا از من متنفر شده بود من چرا نزاشته توضیحی بده باید به حرفاش گوش میکردم وقتی دیدم جانگ داره به طرف میاد به سمتش رفتم و بغلش کردم تون لحظه به اینکه کی هستیم و کجاییم توجه نکردم اون لحظه نیاز به کسی داشتم که خودم رو خالی کنم و اون هم منو مثل یه پدر بغل کرد
~حالت خوبه جونگ کوک
-میا بهشو اومد ولی ..
~حدس میزنم بیرونت کرده
-اوهوم
~بهتره بری خونه من باهاش صحبت میکنم
-ممنون
…
—————————————
حمایت یادتون نره خوشگلا
—————————————
لایک:۵
—————————————
فالور:۹۱
—————————————
۹.۶k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.