استادشهریار

#استاد_شهریار

راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم

بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم

استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هرروز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
می‌روم شاید روزی به مزارم برسم
دیدگاه ها (۴)

من اختیار نکردمپس از تویار دگربه غیر گریهکه آن همبه اختیارم ...

نفسم! اخم تو غمگین و حزینم بڪندبخدا اشڪ تو در ڪام زمینم بڪند...

دانه های سرخ...یک به یک...می ترکند و خونشان...در رگهایم مستا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط