چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی

◾ ️شعر : شاهد افلاکی
◾ ️شاعر : رهی معیری
◾ ️با صدای دلنشین : فرحناز صادقی
🎼 همراه با یک موسیقی زیبا اثر

🌺 🍀 🌺 🍂 💕
🆔 @musicbahari
دیدگاه ها (۶)

❤ ️به خدا گفتم چگونه میتوانم تو را ببینم؟خدا گفت : تو مرا نخ...

خدایابهترین هارا🙏 نصیب دوستانم کن✨ ازشادی،قشنگترینش🌺 🍃 ازروز...

مادرمدر تمام مراحل زندگی،قدم به قدم،هم پای من آمدیبارهابرزمی...

دراین عصر زیباآرامــش دل ♡ تـقدیـربـلنـدلبخندقشنڪَو هر چہ لط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط