رفته بودم دو سه خط شعر بخوانم که نشد

رفته بودم دو سه خط شعر بخوانم که نشد
 دیدنت رفت چنان روی روانم، که نشد

کاش آن روز تو را دیده نبودم،هرگز
خوب میشد غزل من بگمانم ، که نشد

پیش خود گفتم از او دست نباید بکشم
باید از چهره غباری بتکانم، که نشد

تا به خود آمدم و فرصت دیدار تو شد
هر چه کردم دلم از تو برهانم، که نشد

عاقبت دیدن تو شعر مرا داد به باد
 خواستم پیش تو محبوب بمانم، که نشد حالم بد است مثل زمانی که نيستی
دردا که تو هميشه همانی که نيستی

وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای
وقتی که نيستی نگرانی که نيستی

عاشق که می شوی نگران خودت نباش
عشق آنچه هستی است نه آنی که نيستی

با عشق هر کجا بروی حی و حاضری
دربند اين خيال نمانی که نيستی

تا چند من غزل بنويسم که هستی و
تو با دلی گرفته بخوانی که نيستی

من بی تو در غريب ترين شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نيستی؟
دیدگاه ها (۰)

💙بسم الله الرحمن الرحیم💙هر که روزش با سلامی برحسین(ع) آغاز ش...

#سیاست_های_زنانه هميشه حوصله به خودتون رسيدنو داشته باشيد بر...

در ٤ سالگى … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلواردر ٦ سالگى … موفقی...

💋♥️می بوسمت یکروز، راس ساعتی دلچسبمی بوسمت حتما" تو را با حا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط