باران میبارید

باران میبارید
کودک نگاهی ب سوراخ چکمه اش انداخت لبخندی زد
سرش را روب اسمون کرد وگفت
خدایا گریه نکن
امشب میدوزمش
دیدگاه ها (۶)

وقتی برف بود از مدرسه برمیگشتیمتو کفشامون پر آب بود و سریع م...

زن پسرعموم زنگ زده به عموم گفته:حمید خیلی عوض شده احساس میکن...

❖وقتے وجود خُدا باورت بشهخُدا یہ نقطہ مےذاره،زیر "باورت" و "...

❖گاهے اوقات بهتر استدست از جستجویِ خوشبختی برداریم و فقط ، ...

#سنگدل part 29ویهان بیشتر به رومی نزدیک شدویهان=انگار دوست پ...

#سنگدلPart 34دختر با عصبانیت جلو رفت خواست موهای رومی رو بگی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط