شعر طنز خانمهای متهل

شعر طنز خانمهای متأهل

😄 😄 😄

باز شوهر بی بهانه
با ادایی کودکانه

هیکل چون استوانه
میکند غر غر به خانه

یادم آید روز اول
گردنش کج, دست و پا شل

پیش بابا موش می شد
سرخیش تا گوش می شد



دختری افتاده بودم
مهربان و ساده بودم

نرم و نازک
شاد و چابک

چشمهایم همچو آهو
عطر موهایم چو شب بو

می شنیدم از لب او
حرفهایی همچو جادو:

من غلام خانه زادت
جان دهم هر دم به یادت

گر نیایی خانه ی من
می گریزد روحم از تن

بعد از آن گفتار زیبا
خام گشتم من همانجا

شد به پا جشن عروسی
کیک و شام و دیده بوسی

بعد از آن دیگر ندیدم
هرگز آن اوقات بی غم

قسمتم یک مرد جانی
اندکی لوس و روانی

بی اراده همچو یابو!
پرخور و مغرور و پر رو

بشنو از من جان خواهر
هر که کرد این دوره شوهر



خاک بر سر گشت و حیران
شد پشیمان,شد پشیمان, شد پشیمان😃 😃 😃 😃
دیدگاه ها (۳)

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ!"یادِ تو" مصلحت خویش ببرد...

آدم این قبرها رامیبینه دلش می خواد بمیره

مزارع طبقاتی بسیار زیبا و عجیب در دره ی رودخانه ای در کشور ب...

بیمارستان‌های کشور بعد از آزادسازی تریاک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط