«سناریو»
وقتی بعد از دعوا خودکشی میکنی
یونجون: بعد از دعوا با ا/ت رفتم کمپانی و بعد دو ساعت برگشتم خونه هرچی ا/ت و صدا زدم جواب نداد رفتم سمت اتاقمون و با بدن غرق در خون ا/ت که کف زمین افتاده بود مواجه شدم خشکم زده بود کنارش نشستم نفس... نفس نمیکشید... یعنی... الان اون لعنتی ترکم کرد؟(گریه)
سوبین: امروز با ا/ت دعوام شد و منم از خونه زدم بیرون و بعد از یه ساعت برگشتم سمت خونه که یکی و دیدم که بالای پشت بوم واستاده صب کن اون.... اون ا/ت منه؟ وقت نداشتم برم بالا پس از همونجا با گریه داد زدم: ا/ت... ا/ت خاهش میکنم اونکارو نکن...ا/ت. ا/ت: متاسفم سوبین و خودشو پرت کرد پایین و من موندم و جنازه ای که تا چند لحظه پیش نفس میکشید
بومگیو: بعد از دعوا با ا/ت از خونه زدم بیرون و رفتم پیش سوبین تا یکم باهاش گیم بزنم سه ساعت بعد توراه برگشت دیدم تصادف شده از سر کنجکاوی رفتم نزدیک و با چیزی که دیدم خشکم زد و اشکام از گوشه چشمم سرازیر شدن اون... اون ا/ت من بود رفتم نزدیک تر و بغلش کردم : چاگیا.... اون دنیا جای خوبیه؟... حالا که ترکم کردی خوشحالی؟
تهیون: ایشون اصن باهات دعوا نمیکنه (مغز: دروغ میگه ایده نداشت ادمین: گوه نخور عههه همش باید لو بدی همه چیو؟)
کای: با ا/ت دعوام شد و منم رفتم کمپانی یکم تمرین کردم و برگشتم چراغا خاموش بود و خونه غرق سکوت کل خونه رو گشتم ولی خبری از ا/ت نبود شاید رفته حموم در حموم و باز کردم که با بدن غرق در خون ا/ت توی وان مواجه شدم زانوهام شل شد و روی زمین افتادم: ینی... الان فرشته کوچولوم ترکم کرد؟
درخواستی چیزی هست درخدمتم:)
یونجون: بعد از دعوا با ا/ت رفتم کمپانی و بعد دو ساعت برگشتم خونه هرچی ا/ت و صدا زدم جواب نداد رفتم سمت اتاقمون و با بدن غرق در خون ا/ت که کف زمین افتاده بود مواجه شدم خشکم زده بود کنارش نشستم نفس... نفس نمیکشید... یعنی... الان اون لعنتی ترکم کرد؟(گریه)
سوبین: امروز با ا/ت دعوام شد و منم از خونه زدم بیرون و بعد از یه ساعت برگشتم سمت خونه که یکی و دیدم که بالای پشت بوم واستاده صب کن اون.... اون ا/ت منه؟ وقت نداشتم برم بالا پس از همونجا با گریه داد زدم: ا/ت... ا/ت خاهش میکنم اونکارو نکن...ا/ت. ا/ت: متاسفم سوبین و خودشو پرت کرد پایین و من موندم و جنازه ای که تا چند لحظه پیش نفس میکشید
بومگیو: بعد از دعوا با ا/ت از خونه زدم بیرون و رفتم پیش سوبین تا یکم باهاش گیم بزنم سه ساعت بعد توراه برگشت دیدم تصادف شده از سر کنجکاوی رفتم نزدیک و با چیزی که دیدم خشکم زد و اشکام از گوشه چشمم سرازیر شدن اون... اون ا/ت من بود رفتم نزدیک تر و بغلش کردم : چاگیا.... اون دنیا جای خوبیه؟... حالا که ترکم کردی خوشحالی؟
تهیون: ایشون اصن باهات دعوا نمیکنه (مغز: دروغ میگه ایده نداشت ادمین: گوه نخور عههه همش باید لو بدی همه چیو؟)
کای: با ا/ت دعوام شد و منم رفتم کمپانی یکم تمرین کردم و برگشتم چراغا خاموش بود و خونه غرق سکوت کل خونه رو گشتم ولی خبری از ا/ت نبود شاید رفته حموم در حموم و باز کردم که با بدن غرق در خون ا/ت توی وان مواجه شدم زانوهام شل شد و روی زمین افتادم: ینی... الان فرشته کوچولوم ترکم کرد؟
درخواستی چیزی هست درخدمتم:)
۱۵.۰k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.