...
...
گنه کرد در بلخ آهنگری،
به شوشتر زدند گردن مسگری!
در گذشته های دور، آهنگری در بلخ زندگی می کرد که همیشه مخالف نکته نظرات و اقدامات حاکم شهر بود
حاکم نیز بخاطر این رفتارهای آهنگر از دست او خسته شده بود، به همین خاطر نامه ای به مرکز می نویسد و درخواست حکم حکومتی برای تنبیه او می خواهد و طبق معمول، داستان یک کلاغ، چهل کلاغ می شود!
پادشاه که حال بررسی کردن نامه و موارد اتهامی آهنگر را نداشت، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان برای زدن گردن آهنگر می نویسد تا درس عبرتی برا همگان شود!
سپس این حکم را به پای کبوتری بسته روانه بلخ می کنند اما "کبوتر نامه بر" بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند!
وقتی که نامه به اشتباه به شوشتر می رسد، حاکم این شهر پس از خواندن این نامه با تعجب به اطرافش نگاه می کند و با خود می گوید شوشتر که آهنگر ندارد ولی بالاخره این حکم، امر حاکم است!
پس نتیجه می گیرد که شاید در مرکز به مس، آهن می گویند!
بر اساس همین تفکر، تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کند!
به عقیده استاد دهخدا؛ گمان می رود که این بیت از اندیشه ی حکیم طوس "فردوسی" باشد، که می گوید:
بُود داوری مان چو حکم ســدوم
همانا شنیدستی آن حکم شوم
که در شهر خائن شد آهنگری
بزد قهرمان گردن دیگری
پ.ن= مبادا که رفتار، گفتار و نوشتار بیگانه ای، ملاک قضاوت ما باشد در مورد نزدیکانمان
#دلنوشته_زبردست
#گل
#گنه_کرد_در_بلخ_آهنگری
#به_شوشتر_زدند_گردن_مسگری
#flowers
#flower
گنه کرد در بلخ آهنگری،
به شوشتر زدند گردن مسگری!
در گذشته های دور، آهنگری در بلخ زندگی می کرد که همیشه مخالف نکته نظرات و اقدامات حاکم شهر بود
حاکم نیز بخاطر این رفتارهای آهنگر از دست او خسته شده بود، به همین خاطر نامه ای به مرکز می نویسد و درخواست حکم حکومتی برای تنبیه او می خواهد و طبق معمول، داستان یک کلاغ، چهل کلاغ می شود!
پادشاه که حال بررسی کردن نامه و موارد اتهامی آهنگر را نداشت، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان برای زدن گردن آهنگر می نویسد تا درس عبرتی برا همگان شود!
سپس این حکم را به پای کبوتری بسته روانه بلخ می کنند اما "کبوتر نامه بر" بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند!
وقتی که نامه به اشتباه به شوشتر می رسد، حاکم این شهر پس از خواندن این نامه با تعجب به اطرافش نگاه می کند و با خود می گوید شوشتر که آهنگر ندارد ولی بالاخره این حکم، امر حاکم است!
پس نتیجه می گیرد که شاید در مرکز به مس، آهن می گویند!
بر اساس همین تفکر، تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کند!
به عقیده استاد دهخدا؛ گمان می رود که این بیت از اندیشه ی حکیم طوس "فردوسی" باشد، که می گوید:
بُود داوری مان چو حکم ســدوم
همانا شنیدستی آن حکم شوم
که در شهر خائن شد آهنگری
بزد قهرمان گردن دیگری
پ.ن= مبادا که رفتار، گفتار و نوشتار بیگانه ای، ملاک قضاوت ما باشد در مورد نزدیکانمان
#دلنوشته_زبردست
#گل
#گنه_کرد_در_بلخ_آهنگری
#به_شوشتر_زدند_گردن_مسگری
#flowers
#flower
۱.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.