ایستاده در غبار، پرواز در مه! خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
ایستاده در غبار، پرواز در مه! خداحافظ ای داغ بر دل نشسته ...
کشور ثانیههای سختی را میگذراند، ساعتها کند و کشدار جلو میرفت، بوی شهادت همه جا پیچیده بود اما انگار کسی نمیخواست باور کند که یاور مستضعفان، ناگهان پر پرواز گشوده و راهی آسمانها شده است!
️ دلها به ورزقان میرود، نفسها تنگ و در سینهها حبس میشود، سوز سرما در پایان اردیبهشت ماه به جانها نفوذ میکند، در این میان، نگاهها اما میچرخد و میچرخد، به حوالی بغداد میرود و روی خودرو سوخته شده مینشیند.
️ بوی خونِ خادم دیگری به مشام میرسد! این بار ابراهیم بر بلندیهای ورزقان میسوزد و جمعی را بیدار میکند.
کشور ثانیههای سختی را میگذراند، ساعتها کند و کشدار جلو میرفت، بوی شهادت همه جا پیچیده بود اما انگار کسی نمیخواست باور کند که یاور مستضعفان، ناگهان پر پرواز گشوده و راهی آسمانها شده است!
️ دلها به ورزقان میرود، نفسها تنگ و در سینهها حبس میشود، سوز سرما در پایان اردیبهشت ماه به جانها نفوذ میکند، در این میان، نگاهها اما میچرخد و میچرخد، به حوالی بغداد میرود و روی خودرو سوخته شده مینشیند.
️ بوی خونِ خادم دیگری به مشام میرسد! این بار ابراهیم بر بلندیهای ورزقان میسوزد و جمعی را بیدار میکند.
۵۷۰
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.