«کنار هم»
«کنار هم»
شاید شبی هر دو یک خواب را دیده باشند.
{ویسواوا شیمبورسکا}
ما یه جایی به هم گره خوردیم،
شاید هر دو یه خواب رو دیدیم.
شایدم وقتِ بچهگی از باغ
توی یک لحظه سیب دزدیدیم.
رد شدیم از کنارِ همدیگه،
بارها... حتا بلکه با مترو.
من توی متروی خطِ اول،
توی متروی اون یکی خط، تو
شاید اون تاکسیای که تو بارون،
منو یک شب تا خونهمون آورد،
بعدِ من، تو مسافرش بودی
تو رو تا نزدیکای خونهت بُرد
نمی دونم... شاید همه اینا
یه بهانه باشن ولی بیشک،
ما یه جایی به هم گره خوردیم،
مثل تنبازیِ دوتا پیچک.
مثل خورشید و ماه که گاهی،
همو تو گرگ و میشها دیدن
ما یه وقتی کنارِ هم بودیم،
تو یه آهنگ وقتِ رقصیدن.
ما یه جایی به هم گره خوردیم،
کی میدونه کجای این تقویم؟
تو یه جشنِ تولدِ پرشور،
یا تو بهتِ یه مجلسِ ترحیم؟
بلکه بادبادکِ گریزونم،
که نخش پاره شد با دستای باد،
همهی آسمونو چرخید و
روی پشتِبومِ شما افتاد.
شاید اون نمرهها که با تلفن،
اشتباهی میافتادن شبها،
خوابو از چشمای تو دزدیدن
تو به من گفتی: اشتباهه! آقا!
نمیدونم، شاید همه اینا
یه بهانه باشن ولی بیشک،
ما یه جایی به هم گره خوردیم،
مثل تن بازیِ دوتا پیچک.
مثل خورشید و ماه که گاهی
همو تو گرگ و میشها دیدن
ما یه وقتی کنارِ هم بودیم،
تو یه آهنگ وقتِ رقصیدن.
یغما گلرویی
شاید شبی هر دو یک خواب را دیده باشند.
{ویسواوا شیمبورسکا}
ما یه جایی به هم گره خوردیم،
شاید هر دو یه خواب رو دیدیم.
شایدم وقتِ بچهگی از باغ
توی یک لحظه سیب دزدیدیم.
رد شدیم از کنارِ همدیگه،
بارها... حتا بلکه با مترو.
من توی متروی خطِ اول،
توی متروی اون یکی خط، تو
شاید اون تاکسیای که تو بارون،
منو یک شب تا خونهمون آورد،
بعدِ من، تو مسافرش بودی
تو رو تا نزدیکای خونهت بُرد
نمی دونم... شاید همه اینا
یه بهانه باشن ولی بیشک،
ما یه جایی به هم گره خوردیم،
مثل تنبازیِ دوتا پیچک.
مثل خورشید و ماه که گاهی،
همو تو گرگ و میشها دیدن
ما یه وقتی کنارِ هم بودیم،
تو یه آهنگ وقتِ رقصیدن.
ما یه جایی به هم گره خوردیم،
کی میدونه کجای این تقویم؟
تو یه جشنِ تولدِ پرشور،
یا تو بهتِ یه مجلسِ ترحیم؟
بلکه بادبادکِ گریزونم،
که نخش پاره شد با دستای باد،
همهی آسمونو چرخید و
روی پشتِبومِ شما افتاد.
شاید اون نمرهها که با تلفن،
اشتباهی میافتادن شبها،
خوابو از چشمای تو دزدیدن
تو به من گفتی: اشتباهه! آقا!
نمیدونم، شاید همه اینا
یه بهانه باشن ولی بیشک،
ما یه جایی به هم گره خوردیم،
مثل تن بازیِ دوتا پیچک.
مثل خورشید و ماه که گاهی
همو تو گرگ و میشها دیدن
ما یه وقتی کنارِ هم بودیم،
تو یه آهنگ وقتِ رقصیدن.
یغما گلرویی
۱.۸k
۲۲ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.