بیاییدمرابه تختم ببندیدپاهایم معتادِ خیابان ها شدهچشم هایم خاطره مصرف میکننددستانم درد میکشنداما تو دود نمیشوی که نمیشویبیایید،بیاییدمرابه تخت ببنید ،بایدترکش کنم