مداد رنگیها مشغول بودند

مداد رنگیها مشغول بودند
به جزمداد سفید !
هیچکس به اوکار نمیداد،
همه میگفتند :
تو به هیچ دردی نمیخوری ...!

یک شب که مدادرنگیها
توسیاهی شب گم شده بودند،
مدادسفیدتاصبح ماه کشید
مهتاب کشید وانقدرستاره کشید که کوچک وکوچکترشد ...
صبح توی جعبه مداد رنگی
جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد !

به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم ...🍃❤️
دیدگاه ها (۹)

ما به عصر یخ برگشتیمبه بی حرکتی عظیمو هیچ خورشیدی هم نیست که...

غم دیروز و پریروز و فلان سالو فلان حال و فلان مال کهبر باد ف...

.جسارت داشته باش و زندگی کن اما جوری که خودت دوست داری ،نه ج...

رنگِ انتظار از دید هرکسی متفاوت استیکی به رنگ در ؛ به رنگ گل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط