نگهبان جنگل
نگهبان جنگل
پارت ۷
مینا: من دیشب رفتم قدم بزنم ، که یه خرگوش خونی و زخمی چند متر اونور تر از خودم دیدم رفتم بهش کمک کردم بعدش خواستم بیام راهو گم کردم.
اونم منو برد به کلبه صاحابش منم شب اونجا خوابیدم و صب صاحابش راهو بهم نشون داد همین.
جیهوپ: چییییی تو خونه ی غریبه که نمیشناختی خوابیدی.(داد)
مینا:جیهوپ گوشام کر شد. چرا داد میزنی؟ اره خوابیدم بهتر از این بود که توی جنگل گم بشم.
جیهوپ: صاحابش که باهات کاری نکرد؟
مینا:نه بیچاره ی پسر لال بود. دلم براش سوخت.
جیهوپ:لال بود؟(تعجب)
مینا:اوهوم.
جیهوپ:چه عجیب.
مینا: جیهوپ ی پسر لال چیش عجیبه آخه.
جیهوپ: آخه ی پسر لال وسط جنگل اگه این حیوونا ی بلایی سرش بیارن چی؟
مینا: جیهوپ چرت نگو... وای ولی اگه واقعا بلایی سرش بیارن چی؟
معلم: بچه ها وسایلمون رو جمع کنید میخوایم بریم.
مینا: خانوم...
جیهوپ: ولش کن باید بریم اون اگه بلایی سرش بیاد تقصیر خودشه. خو ا ن آمده وسط جنگل لای گرگ و شیر ببر زندگی میکنه.
مینا: ولی اگه واقع...
معلم: بچه ها زودتر اتوبوسا داره میاد.
جیهوپ: بدو بریم وسایلت رو جم کن
مینا: جیهوپ اما اون چی؟
جیهوپ: مهم نی.
ویو مینا
جیهوپ راست میگه آخه به من چه؟
زود وسایلم رو جم کردم و رفتم توی اتوبوس نشستم ، ولی بازم فکرم مشغول اون پسره بود.
چقدرم هندسام بود(ای مینای هیز)
ولی حیف که لال بود، آخه صورت به اون زیبایی برای چی باید ی چیز کوچیک ازش بگیره.
ینی صداشم مث خودش قشنگ بوده؟
هعی ولش کن . رفتم خونه.
چون ۲ هفته دیه امتحان بود تعطیل کرده بودن و گذاشته بودن برای امتحانا بخونیم.
داشتم علوم رو تمرین میکردم که رسیدم به بخش حفاظت از جنگل.
ناخداگاه فکرم رفت.
گایز ناموصا لایک کنید
پارت ۷
مینا: من دیشب رفتم قدم بزنم ، که یه خرگوش خونی و زخمی چند متر اونور تر از خودم دیدم رفتم بهش کمک کردم بعدش خواستم بیام راهو گم کردم.
اونم منو برد به کلبه صاحابش منم شب اونجا خوابیدم و صب صاحابش راهو بهم نشون داد همین.
جیهوپ: چییییی تو خونه ی غریبه که نمیشناختی خوابیدی.(داد)
مینا:جیهوپ گوشام کر شد. چرا داد میزنی؟ اره خوابیدم بهتر از این بود که توی جنگل گم بشم.
جیهوپ: صاحابش که باهات کاری نکرد؟
مینا:نه بیچاره ی پسر لال بود. دلم براش سوخت.
جیهوپ:لال بود؟(تعجب)
مینا:اوهوم.
جیهوپ:چه عجیب.
مینا: جیهوپ ی پسر لال چیش عجیبه آخه.
جیهوپ: آخه ی پسر لال وسط جنگل اگه این حیوونا ی بلایی سرش بیارن چی؟
مینا: جیهوپ چرت نگو... وای ولی اگه واقعا بلایی سرش بیارن چی؟
معلم: بچه ها وسایلمون رو جمع کنید میخوایم بریم.
مینا: خانوم...
جیهوپ: ولش کن باید بریم اون اگه بلایی سرش بیاد تقصیر خودشه. خو ا ن آمده وسط جنگل لای گرگ و شیر ببر زندگی میکنه.
مینا: ولی اگه واقع...
معلم: بچه ها زودتر اتوبوسا داره میاد.
جیهوپ: بدو بریم وسایلت رو جم کن
مینا: جیهوپ اما اون چی؟
جیهوپ: مهم نی.
ویو مینا
جیهوپ راست میگه آخه به من چه؟
زود وسایلم رو جم کردم و رفتم توی اتوبوس نشستم ، ولی بازم فکرم مشغول اون پسره بود.
چقدرم هندسام بود(ای مینای هیز)
ولی حیف که لال بود، آخه صورت به اون زیبایی برای چی باید ی چیز کوچیک ازش بگیره.
ینی صداشم مث خودش قشنگ بوده؟
هعی ولش کن . رفتم خونه.
چون ۲ هفته دیه امتحان بود تعطیل کرده بودن و گذاشته بودن برای امتحانا بخونیم.
داشتم علوم رو تمرین میکردم که رسیدم به بخش حفاظت از جنگل.
ناخداگاه فکرم رفت.
گایز ناموصا لایک کنید
۶.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.