از چهره ی تو

از چهره ی تو
چیز زیادی یادم نیست
جز این که
اقیانوس آرامی
ریخته بود بین چشمهات
و روی طراوت لب هات
زمزمه ی تردی بود
که گنگم می کرد
و نمی گذاشت
از چهره ی تو چیز زیادی
یادم باشد
دیدگاه ها (۱)

بر لب دریای حسرت خانه ای دارم قدیمی ازتمام دار دنیا ،عزیزی د...

در خیالم در خوابم همه ی جا با اویم ، مجنونم در همه ی جا وی ر...

کی می رسد آن صبحکه من صدایت بزنمتو بگویی جانا

شبی راسکوتی راریزش یک قطره اشکی رابرایت آرزو دارم…!که شاید ی...

همیشه که پاییز فصل عاشق شدن،قدم زدن،و شعر خواندن نیست.گاهی ه...

black flower(p,302)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط