از دید جیمین
از دید جیمین
دیدم گوشیم زنگ خورد . رفتم جوابش بدم اسم ات رو دیدم. جواب دادم. دیدم با صدای گریون و ترسیده . میگه : جیمین. اینو بدون که عاشقتم امید وارم بعد من زندگی خوبی رو تجربه کنی و بسازی . منظورش از این حرفا جس بود . بهش گفتم ات کمچر تو مرت بگو . نقش بازی نکن. گفت میتونی بیای بیرون ببینی. یهو خیلی ترسیدمو استرس گرفتم سریع رفتم بیرون . دیدم....دیدم ات رویه پشت بوم شرکت هست . و رویه لبه وایساده . و به مایین نگاه میکنه. تلفن رو گزاشتمدره گوشم و گفتم از اونجا بیا پایین لعنتیییییی. اما انگار نه انگار . به تهیونگ زنگ زدم که بره پشت بوم ات رو بیاره پایین. اما در هین بالا رفتن تهیونگ . ات گفت . جیمین قول بده بعد من خوب زندگی کنی. یهو خودشو پرت کرد پایین. چی.....چی. نه این یه خوابه امکان ندارههههههه. هققققق امکان ندارههههه.
نقطه. این نوشته حال روحیه الان منه.
دیدم گوشیم زنگ خورد . رفتم جوابش بدم اسم ات رو دیدم. جواب دادم. دیدم با صدای گریون و ترسیده . میگه : جیمین. اینو بدون که عاشقتم امید وارم بعد من زندگی خوبی رو تجربه کنی و بسازی . منظورش از این حرفا جس بود . بهش گفتم ات کمچر تو مرت بگو . نقش بازی نکن. گفت میتونی بیای بیرون ببینی. یهو خیلی ترسیدمو استرس گرفتم سریع رفتم بیرون . دیدم....دیدم ات رویه پشت بوم شرکت هست . و رویه لبه وایساده . و به مایین نگاه میکنه. تلفن رو گزاشتمدره گوشم و گفتم از اونجا بیا پایین لعنتیییییی. اما انگار نه انگار . به تهیونگ زنگ زدم که بره پشت بوم ات رو بیاره پایین. اما در هین بالا رفتن تهیونگ . ات گفت . جیمین قول بده بعد من خوب زندگی کنی. یهو خودشو پرت کرد پایین. چی.....چی. نه این یه خوابه امکان ندارههههههه. هققققق امکان ندارههههه.
نقطه. این نوشته حال روحیه الان منه.
۴.۷k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.