black flower(p,261)

black flower(p,261)

تهیونگ با سرعت شروع به قدم برداشتن کرد که صدای بلند اون لعنتی متوقفش کرد.

مرد: میخوای بری؟ یعنی دلت نمیخواد در مورد پدر و مادرت چیزی بفهمی؟

مرد آروم به سمت امگا حرکت کرد و کنار گوشش زمزمه کرد.

مرد: دلت نمی خواد ملاقاتشون کنی؟

وسوسه اش کرد.

مرد: اونا مدت هاست که منتظرتند.

تهیونگ لب پایینیش رو گاز گرفت و سعی کرد درست فکر کنه.

باید چیکار می کرد؟

اصلا به این مرد اعتماد نداشت و از طرفی برای کشف کردن واقعیت به شدت کنجکاو بود.

تهیونگ: نه... نمی خوام بدونم.

گفت اما مرد دستش رو به سمت گردنش حرکت داد.

مرد: واقعا ...؟ اما چه بد چون.....

گردنش رو محکم فشار داد.

مرد: مجبوری که بدونی

گفت و با خودش خندید.

تهیونگ: ولم كن...

تهیونگ نفس نفس زنان گفت و با تمام توانش با ارنج به شکم اون عوضی کوبید و دست مرد از دور گردنش شل شد.

مرد: تو ه*رز**ه ی کوچولو....

مرد زیر لب غرید و تهیونگ با ناخنهای تیزش به دست قوی و عضله ایش چنگ انداخت.

تهیونگ: گفتم ولم کن.

مرد: از امگاهای وحشی خوشم میاد.... لذتی که تو شکستنشون هست تو هیچ چیزی نیست.

با خنده کنار گوشش گفت و امگا رو بیشتر از قبل ترسوند.

>>>>>>

توجه : دوستان همه پارت ها رو یکجا نخونید چون من بین هفته نیستم و شما حوصلتون سر میره ، پنجشنبه جمعه ها حدود ۱۲ پارت همیشه میزارم که بین هفته هم پارت داشته باشید بخونید ولی همه رو یکجا میخونید و خب هر جور راحتین ولی به نظر من پارت ها رو تقسیم کنید که بین هفته هم بتونین بخونید ..
دیدگاه ها (۵)

black flower(p,262)

black flower(p,263)

black flower(p,260)

black flower(p,259)

black flower(p,308)

black flower(p,317)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط