خدانگهدار دوسِتان
از خواب بلند شدم و دیدم مامانم داره سیب زمینی خرد میکنه
یهو بدون صبح بخیر بدون سلام بدون هیچی گفتم: من فلان چیز هیییچی پذیرفته نمیشم 😒
انگار توی خواب کلی نا امیدی بهم تزریق کرده باشن
همه چی به نظرم غول میومد و منم خسته!
تصمیمم رو درباره فلان چیز عوض کردم و فورن مطرحش کردم.
یهو مامانم: گفت ا چرا عوض کنی به جدّ بزرگوار فلانی و فلانی بنال تا پذیرفته بشی
(اینجور مواقع دلم میخواد برم زیر گیوتین؛ خوب وقتی تلاشم کافی نیست جد فلانی و فلانی میاد من رو میکشونه بالا؟ حیییف و صد حییییف که با خودم پیمان بستم عصبانیتم رو کنترل کنم😞...بعدشم من فقط با خدای خوبم حرف میزنم😍)
فکر کن از رو دندهی خیلی چپ بلند شده باشی بعد همچین حرفیو بهت بزنن و مثل من همیشه عصبانی باشین و بعد دقیییقا سکوت کنین چقدر سخته؟ من خیلی خودمو کنترل کردم...من خیلی قویم خیلی قوییی😌😁
مادر مقدس گفت: ناامید نباش تلاشت جواب میده تو تلاش کردی مثلن هااا.
بعد یه نگاه فیلسوفناکی بهم انداخت گفت: هیچوقت ناامید نشو.
منم انقدر غدم که برگشتم گفتم من اصلنم نا امید نشدم...در صورتی که کم مونده بود به فکر پایان دادن به زندگیم باشم😂
بعد سر تصمیم جدیدم موندم و گفتم به پذیرفته شدن با یه چیز دیگه رضایت بدم چون اون هدف اولیم نیاز به تلاش بیشتری داشت و من اگه برای اون تو بازه زمانی کمی که پیش رو دارم تلاش کنم؛ هم اون هدفو به چنگ نمیآوردم هم این هدف جدیده که تازه اتخاذ کردم به کامم نمیره😌
اما اگه تو این بازه زمانی خیلی کم روی دومی تمرکز کنم حتما به یه نتیجهای میرسم.
پس هدف اولم رو به فردا نه؛ به بعد از رسیدن به هدف دومیم موکول کردم که قشنگ خیالم تخت باشه😂 (جدن واسش برنامه دارم😉)
خلاصه اینکه از همون اول این خزعبلات مصلحتی میخواستم بگم من چون خیلی باید به زندگیم تو دنیای واقعی رسیدگی کنم و زمانم کمه؛ نمیتونم زیاد بیام مجازی(خدا نصیب گرگ بیابون نکنه این حجم از بیزی بودن آسمون😎😂) نهایتش بتونم بیام تلگرام؛ اگه ضرورتی داشت بهم پیام بدین ID من همینه.
مراقب خودتون باشین دوسِتان😀 از دور براتون دست تکون میدم...معلوم نیست کی برگردم؛ دلم براتون سوراخ نی اسموتی میشه🙂...خدانگهدارتون🌻
پ.ن: برنامه رو حذف میکنم به خاطر همین به اعلانتون زیر این پست جواب نمیدم؛ ناراحت نشین.😊
#آسیمو
۲۶ تیر ۱۳۹۹
یهو بدون صبح بخیر بدون سلام بدون هیچی گفتم: من فلان چیز هیییچی پذیرفته نمیشم 😒
انگار توی خواب کلی نا امیدی بهم تزریق کرده باشن
همه چی به نظرم غول میومد و منم خسته!
تصمیمم رو درباره فلان چیز عوض کردم و فورن مطرحش کردم.
یهو مامانم: گفت ا چرا عوض کنی به جدّ بزرگوار فلانی و فلانی بنال تا پذیرفته بشی
(اینجور مواقع دلم میخواد برم زیر گیوتین؛ خوب وقتی تلاشم کافی نیست جد فلانی و فلانی میاد من رو میکشونه بالا؟ حیییف و صد حییییف که با خودم پیمان بستم عصبانیتم رو کنترل کنم😞...بعدشم من فقط با خدای خوبم حرف میزنم😍)
فکر کن از رو دندهی خیلی چپ بلند شده باشی بعد همچین حرفیو بهت بزنن و مثل من همیشه عصبانی باشین و بعد دقیییقا سکوت کنین چقدر سخته؟ من خیلی خودمو کنترل کردم...من خیلی قویم خیلی قوییی😌😁
مادر مقدس گفت: ناامید نباش تلاشت جواب میده تو تلاش کردی مثلن هااا.
بعد یه نگاه فیلسوفناکی بهم انداخت گفت: هیچوقت ناامید نشو.
منم انقدر غدم که برگشتم گفتم من اصلنم نا امید نشدم...در صورتی که کم مونده بود به فکر پایان دادن به زندگیم باشم😂
بعد سر تصمیم جدیدم موندم و گفتم به پذیرفته شدن با یه چیز دیگه رضایت بدم چون اون هدف اولیم نیاز به تلاش بیشتری داشت و من اگه برای اون تو بازه زمانی کمی که پیش رو دارم تلاش کنم؛ هم اون هدفو به چنگ نمیآوردم هم این هدف جدیده که تازه اتخاذ کردم به کامم نمیره😌
اما اگه تو این بازه زمانی خیلی کم روی دومی تمرکز کنم حتما به یه نتیجهای میرسم.
پس هدف اولم رو به فردا نه؛ به بعد از رسیدن به هدف دومیم موکول کردم که قشنگ خیالم تخت باشه😂 (جدن واسش برنامه دارم😉)
خلاصه اینکه از همون اول این خزعبلات مصلحتی میخواستم بگم من چون خیلی باید به زندگیم تو دنیای واقعی رسیدگی کنم و زمانم کمه؛ نمیتونم زیاد بیام مجازی(خدا نصیب گرگ بیابون نکنه این حجم از بیزی بودن آسمون😎😂) نهایتش بتونم بیام تلگرام؛ اگه ضرورتی داشت بهم پیام بدین ID من همینه.
مراقب خودتون باشین دوسِتان😀 از دور براتون دست تکون میدم...معلوم نیست کی برگردم؛ دلم براتون سوراخ نی اسموتی میشه🙂...خدانگهدارتون🌻
پ.ن: برنامه رو حذف میکنم به خاطر همین به اعلانتون زیر این پست جواب نمیدم؛ ناراحت نشین.😊
#آسیمو
۲۶ تیر ۱۳۹۹
۷.۶k
۲۶ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.