چند سال بعد

چند سال بعد ...
روزی که فکرش را هم نمی‌کنیم....
توی خیابان با هم روبرو می‌شویم....
تو از روبرو می‌آیی....
هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت ...
قدم بر می‌داری ....
فقط کمی جا افتاده تر شده ای.....
قدم‌هایم آهسته تر می‌شود....
به یک قدمی‌ام می‌رسی ...
و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می‌کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می‌کشد ...
و رعشه ای می‌اندازد بر استخوان فقراتم....
هنوز بوی عطرت را ...
کامل استنشاق نکرده‌ام ...
که از کنارم رد شده ای....
تمام خطوط چهره‌ات را ...
در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می‌کنم.
می‌ایستم و برمی گردم ...
و می‌بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می‌کنی! ...
من اما به این فکر می‌کنم ...
که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده‌ام!
چقدر به این ایستادن‌ها ...
سال‌ها پیش نیاز داشتم ...
قدم‌های سستم را دوباره از سر می‌گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظی‌ها ...
ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند
اما مطمئناً بازگشت‌ها بدترند ...
حضور عینی انسان ...
نمی‌تواند با سایه درخشانی ...
که در نبودش ایجاد شده
برابری کند ...........
دیدگاه ها (۴)

هیچ کسبه اندازه ی کسیکه هر روز خاطره ای از دوربه او شلیک می ...

تاوان همه‌چیز در همین جهان داده می‌شود..."افسوس" ..........

همیشه دیر می‌رسم ....راه من دورتر استاز اعماقِ دلم می‌آیم .....

هنوز بدرود نگفته ای ....دلم برایت تنگ شده استچه بر من خواهد ...

چندسال بعد روزی که فکرش را هم نمی‌کنیمتوی خیابان با هم روبه‌...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۸

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ویژه ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط