شرمنده که بد موقع دوستت دارم

شرمنده که "بد موقع "دوستت دارم!
من هیچ وقت آدم "به موقعی" نبوده ام...
مثلا همین الان...
می دانم چه قدر سرت شلوغ است،چقدر خوشحالی،چقدر از اینکه توی لحظه هایت وول نمی خورم شادی! اما دل که زبان آدمیزاد نمیفهمد! ببخش که همین الان این صاحب مرده تو را می خواهد!
میدانی؟
من هم گناه دارم خب...
چقدر خودم را بزنم به آن راه؟
چقدر حواسش را پرت کنم آخر؟
چقدر این آهنگ های دونفره ی لعنتی مان را رد کنم برود؟
چقدر الکی حالم از پیراهن های مردانه چهارخانه بهم بخورد؟
چقدر برای خودم عطرشیرین بخرم که بوی عطر_تلخ_دوست_داشتنیت فراموش شود مثلا؟
همه ی اینها به کنار!
فصل ها را که نمی توانم عوض کنم،می توانم؟
مثلا بنشینم به بهار بگویم لطف کن نیا،چون اردیبهشت بی انصافت پرتم می کند وسط یک عالمه خاطره؟؟؟
به خدا زورم نمی رسد...
من این چیزها را می بینم که دلم می خواهد دستهایم را فشار بدهم روی گلویم و دیگر نفس نکشم...
وقتی کاری از دستم بر نمیاید!
وقتی می خواهمت و نمی خواهی...
وقتی نمی توانم دهان دل زبان نفهمم را ببندم...
اصلا آدم هم انقدر بد موقع؟
انقدر بی خاصیت؟
دیدگاه ها (۳۵)

راستشتو کارای خارق العاده بلد نبودینتونستی منو زیر بارون با ...

بیا دلتنگیت را به رخم بکشتا من اسمت را کنار یک دوستت دارم من...

لوریا: من خیلی از رنگ بنفش خوشم میاد.جان: چه خوب، منم رنگ آب...

میدانی جان دلمخیلی ها میگویند عشق شهریار حسابی ناب بودمیگوین...

یه زمانی خداوکیلی صهیونیست ها به سلبریتی های کله گنده و فیلم...

خدا توبه کنندگان را دوست دارد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط