دوباره داستان همیشگی

دوباره داستان همیشگی
رئال برد و حال من خراب و داغون

آدم وقتی یک مدت نسبتا طولانی حالش بده، می خواد خوب بشه، می خواد دیگه گریه نکنه، می خواد کمتر بخوابه، می خواد بیشتر بخنده، اما وقتی می آد برای حال خوبش قدم برداره انگار یک چیزی با تموم توان گرفتتش و در گوشش می گه: "تلاش‌ نکن‌ تهش‌ هیچی‌ نیست."
دیدگاه ها (۰)

سلام دلبر راستش نمیدونم چرا همه تو پاییز میان و میرن و نمیدو...

تو اوج مستی بهش میگفتم :اگه برگردم عقب حاضرم تمام اشتباهات ز...

تو واسه هیچ‌کدوم از رفتنات توضیحی نداشتی، واسه هیچ‌کدوم ازم ...

خیلی وقته که دیگه از ته دلم خوشحال نبودم!منم از شانس بدم، نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط