پارت 3

ته ویو
اماده شدم رفتم تو پذیرایی همه چی اماده بود بله مامان خانم گفته بود غذای موردعلاقه ی ات رو هم اماده کنن
زنگ رو زدن
خدمتکار :خانم مهمون هاتون آمدن
م ته:خودمون باز میکنیم
م‌ته:بفرمایید
م ات:ممنون
پ ته :خوش اومدین رئیس مین
پ ات :ممنون رئیس کیم بخاطر دعوتتون
ات ویو
رسیدیم و سلام کردن که تموم شد رفتیم که بشینیم هانا وکیونگ باهم رفتن نشستن
یونگی و جیونگ هم همین طور به خواطر این که مبل ها دو نفره بودن مادر پدر تهیونگ هم رو یک مبل نشستن و مادر پدر منم رو یه مبل دیگه و منو تهیونگ مونده بودیم ویک مبل
ته ویو
همه نشستن منو ات مونده بودی ویه دونه مبل
ات:یعنی من مجبورم با تو بشینم
ته :نه من مجبورم
مجبور شدیم بشینیم ات همش وول میخورد ورجه وورجه میکرد تا اینکه رفتیم برای شام ات و من رو به روی هم بودیم بله
همش چشم تو چشم میشدیم و بزور غذام رو تموم کردم وبه سالن پذیرایی رفتیم جیونگ و یونگی برا این که مارو از اون جمع بیرون بیارن گفتن ما بریم بیرون
جیونگ:ما میریم یه چرخی بزنیم
پ ته:باشه پسرم حواستون باشه
ات ویو
از بزرگ تر ها اجازه گرفتیم ورفتیم بیرون
هانا وکیونگ:بریم شهره بازی
همه موافقت کردن ورفتیم





چون حمایت کردید گذاشتم








لایک و کامنت و حمایت یادتون نره❤



#بی_تی_اس #تهکوک #عشق_واقعی_فقط_تهکوک