عشقی که دیگه زنده نبود p

عشقی که دیگه زنده نبود... p1
#استری_کیدز
#جیسونگ

یکی یکی قدم های کوتاهش را برمیداشت،با عبور از آن محله ؛ خاطراتی که داشتند در ذهنِ پوچش درحال مرور بود ‌‌..
به روبه رویش نگاه کرد با دیدن دخترک که با لبخند داشت بهش نگاه می‌کرد،ناخودآگاه لبخندی بر لب های جیسونگ نشست ‌ .
چند قدم نزدیک آمد و سپس دستش را بلند کرد تا روی شونه دخترک بگذارد ؛ اما سپس با دست زدن به تصویر روبه رویش ، آن دختر نثل یک پودر ، از دیدش محو شد
جیسونگ متوجه این شد که تصویر روبه رویش چیزی جز یک رویا نبود،دیگه قرار نبود اونو ببینه ‌..قرار نبود صدایش را بشنود؛همینطور دگر قرار نبود اورا بغل کند و موهای بلندش را نوازش کند ‌..
لبخندی که داشت محو شد ، سرش را با یک اخم پایین انداخت و سپس دوباره شروع به برداشتن قدم هایش شد
نمی‌دانست دارد کجا می‌رود،اما تنها چیزی که می‌دانست این بود که در جلو راهش دوباره آن تصویر ظاهر شود
شاید آن تصویر؛روح دخترک بود ؟
روحی که به دیدن عشقش آمده بود ؛ تنها معشوقه اش ..
تنها صدایی که میشنید، صدای نفس های پر از دردش بود، بند بند وجودش برای احساس عطر دخترک نعره میزد، برای دیدن خنده های عمیق او، برای نگاه کردن به صورت غرق در خوابش، برای احساس لمس دت های گرمش، با خودش فکر میکرد شاید اگر زودار میرسید، شاید اگر میفهمید که باید معشوقش رو درمانکنه، شاید اگه.. تنها فکر و خیالش پر از شاید ها و خیالات بود، بدون متوجه شدن، با قدم هاش به سمت پاتوق همیشگی خودش با دخترک مو مشکی رفته بود، آه پر از دردی کشید، به هر سمت که نگاه میکرد، انعکاس زیبای فرشته اش رو میدید، فرشته ای که واقعی نبود، با آگاهی از اینکه تنهاست شروع به فریاد زدن کرد
_چرا تنهام گذاشتی؟! چرا من رو هم با خودت نبردی، من دارم از درد عشقت آتیش، میگیرم، دارم زجر میکشم، برگرد لعنتی
اشک های سمجی که درون چشم هاش بود بدون اجازه شروع به باریدن کرد
_من عاشقتم، عاشقتم.. دلم برای بازی کردن با اون کمندای مشکیت تنگ شده، برای اینکه دست های ظریفت صورتم رو لمس کنه تنگ شده، دلم برای اون لبخند پر انرژی، اون صورت شاداب، لحن مهربون، من برای هر چیزی که مربوط به تو بوده بی قرارم. چرا تنهام گذاشتی!؟ چرا رفیق نیمه راهم شدی؟
اجازه داد که صدای بغض سنگینش بشکنه و در فضای خالی اون دره پخش بشه، روی زانوهاش نشسته بود و با اغوش باز پذیرفت که سرمای سوزناک شب باعث یخ زدن بند بند وجودش باشه، زمزمه کرد
_میشه منم ببری؟!

#ANI
#SETI
دیدگاه ها (۰)

چنل روبیکا دنبال بشه https://rubika.ir/fic_skzxxپارتای اسمات...

بهتره بهتون بگم که ، من عاشق تک به تک تون هستم .عاشق نظراتتو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط