چرخیدم و چرخیدم چون سوزنِ پرگار
چرخیدم و چرخیدم چون سوزنِ پرگار
افسوس! نشد راهِ دلم بعدِ تو هموار
بی آن که بخوانی غزلِ نابِ نگاهم...
رفتی ودلم خون شده درحسرت دیدار
در باورِ آشفته ی حیران و اسیرم...
عُمریست تداعی شده یک واژه به تکرار
گویی که در این گوشهٰ دنیا نرسیدَست
خیری به دلِ یخ زده غیر از غمِ دلدار
با این همه چون آیِنه شفاف و زلالم
هرچند که جا مانده به دل سختیِ زنگار
افسوس! نشد راهِ دلم بعدِ تو هموار
بی آن که بخوانی غزلِ نابِ نگاهم...
رفتی ودلم خون شده درحسرت دیدار
در باورِ آشفته ی حیران و اسیرم...
عُمریست تداعی شده یک واژه به تکرار
گویی که در این گوشهٰ دنیا نرسیدَست
خیری به دلِ یخ زده غیر از غمِ دلدار
با این همه چون آیِنه شفاف و زلالم
هرچند که جا مانده به دل سختیِ زنگار
۴.۸k
۲۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.