پدرم در اومد تا بتونم تمومش کنم
پدرم در اومد تا بتونم تمومش کنم🌚🤧
دلیل اصلی که هینا از مافیا رفت اژانس این بود که وقتی تو مافیا قتل انجام میداد بعد قتل حس جالبی نداشت مثل نیکولای احساساتش مثل قفس بودن براش اما چون از صدای جیغ و خون خوشس می اومد
براش جالب بود موقع قتل انجام دادن
و خب دنبال ی سازمان بود که قتل انجام ندن و با آژانس اشنا شد و وقتی دازایم رفت همراهش رفت
اما خیلی دو دل. چون دوست نداشت چویا رو ول کنه
و ناراحت بود و ی نامه گذاشت برای چویا
و بعد رفت
چون مافیا اذیتش میکرد
چویا و دازای چیزی از هینا نمیدونستن درمورد سادیسمی بودنش مرتکب به چند قتله
و یا گذشتش
اما عینا سیذ تا پیاز اشون اطلاعات داشت
دلیل اصلی که هینا از مافیا رفت اژانس این بود که وقتی تو مافیا قتل انجام میداد بعد قتل حس جالبی نداشت مثل نیکولای احساساتش مثل قفس بودن براش اما چون از صدای جیغ و خون خوشس می اومد
براش جالب بود موقع قتل انجام دادن
و خب دنبال ی سازمان بود که قتل انجام ندن و با آژانس اشنا شد و وقتی دازایم رفت همراهش رفت
اما خیلی دو دل. چون دوست نداشت چویا رو ول کنه
و ناراحت بود و ی نامه گذاشت برای چویا
و بعد رفت
چون مافیا اذیتش میکرد
چویا و دازای چیزی از هینا نمیدونستن درمورد سادیسمی بودنش مرتکب به چند قتله
و یا گذشتش
اما عینا سیذ تا پیاز اشون اطلاعات داشت
- ۲.۱k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط