آمدی تنها نباشم حیف تنها تر شدم

آمدی تنها نباشم حیف تنها تر شدم
از یقین گفتی برایم،پاک بی باور شدم

ساده گفتی:" باورم کن!با تو می مانم"! ولی
رفتی و در شعر تو خط خورده ای دیگر شدم

باز هم در وحشت بی انتهای فاصله
با هجوم تلخ شب تا صبح همبستر شدم

در میان شعله ناباوری ها سوختم
سوختم در لحظه های بی تو،خاکستر شدم

گفته بودی :"اولین بیت غزل های منی"
حیف رفتی و دوباره مصرع آخر شدم...!!!
دیدگاه ها (۵)

سکوت کن..!هنگامیکه نمیدانی چه بگویی، چه پاسخ دهی و یا چطور ب...

من پریشان خاطرم امشب , دلآرامم کجاست؟آنکه با عشقش بسوزاند , ...

قسمت این بود که من با تو معاصر باشمتا در این قصه پر حادثه حا...

زوج جوانی که به محل جدیدی نقل مکان کرده بودند ، صبح روز بعدش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط