مافیای خشن

(مافیای خشن)
(پارت چهارم)

#:از ترس ا/ت تو بغلم خوابیده بود
بلندش کردم و بردم بالا روی تخت گذاشتمش تا بخوابه خوابیدم کنارش و کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.

*:بلند شدم دیدم کنار جونگ کوک خوابیدم برام ریخت خواستم بزنم تو صورتش که فهمیدم ازدواج کردیم.

#:دیدم یه نفر داره تکون میخوره کم کم چشمام رو واز کردم دیدم ا/ت بیدار شده صبح بخیر بهش گفتم و بلند شدم رفتم صورتمو شستم.

*:رفتم صبحانه درست کردم و دیدم جونگ کوک اومد گفتم جونگ کوک برنامه امروزت چیه ؟


#:امممم باید برم انبار اسلحه بعد برم شرکت؟


*:میشه بیام ؟؟؟

#:به یه شرطی.

*:چه شرطی¿¡

#:که امروز تو خوراکی ها رو حساب کنی ؟

*:باشه

ویو ا/ت :

*:رفتم روتین پوستیمو انجام دادم و لباس پوشیدم یه ارایش ملایم کردم ‌. رفتم پایین)


#: خانم کیم مثل همیشه خوشتیپ شده *^*


*:اوه همچینین اقای جئعون!


#:بریم دیگه باشه.

ویو کوکی:
#:رفتیم شرکت که همه به منو ا/ت نگاه می کردن انگار ا/ت معذب شده بود تند تر راه رفتم که معذب نباشه رسیدیم داخل دفترم که ا/ت گفت :

*: جونگ کوک چقدر اینجا خوب و راحته


#:اره واقعا همیشه اینجا سکوت مطلقه البته تا وقتی تو نبودی.

*:اها .... باشه.

#:نمیدونم انگار وقتی ا/ت رو میدیدم قلبم میلرزید شاید باید بهش میگفتم نمیدونم چی کار کنم......

خوب بود تو کامنتا بگید؟😉
دیدگاه ها (۱۰)

آرایش و لباس ا/ت توی شرکت😅🥰😍

(مافیای خشن )(پارت پنجم)*:خالی کرد توم بلند شدیم رفتیم عموم ...

(مافیای خشن)(پارت سوم)#:که دیدم ا/ت داره داد میزنه جونگ کوکک...

به راحتی با بی تی اس حامله شوید!🤣🤣🤣

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط