سید پابرهنه
سید پابرهنه!
از لات های محله بود و بزن بهادر.
مادرش از خونه بیرونش کرده بود و همسایه هـا هـم از دستش کلافـه بودن.
دوستشو دید و سوار ماشینش شد
دوستش گفت: بیـا بریم جبهه.
پسر گفت: منو جبهه راه نمیدن با این سابقه!
دوستش گفت: تو بیا،ناراحت نباش!
راه افتادند به طرف جبهه
توراه یکدفعه دیدن که زنی نوزادش رو انداخت کنار جاده؟!
پسر غیرتش بـه جوش اومد وپیاده شد وپـرسید: چی کار کردی؟!
زن سرش رو انداخت پایین مثل ابـر بهار گریه کرد وبهش گفت:
من نزدیک١١ ماه اسیر عراقی ها بودم واین بچه از اونهاست
پسر افتاد روی زمین و بادست کوبید به سرش وبه گریه افتاد...
برگشت رفسنجان ورفت به دوستاش گفت: بچه ها خاک برسرمون؛ پاشیم بریم ناموسمون درخطـره
اومد خونه از مادر حلالیت طلبید و رفت
به جبهه که رسید کفشاشو درآورد و دیگه تو جبهه کسی اونو با کفش ندید
میگفت: اینجا جاییکه خون شهدامـون ریخته شده؛ حرمت داره
معروف شد به "سید پا برهنه
اونقدر موند تا آخر با شهید همت دو تایی سوار موتور، هدف گلوله آر پی جی قرار گرفتن و شهید شدن
مسئولِ اطلاعات قرارگاه کربلا
شهید سید حمید میرافضلی
از لات های محله بود و بزن بهادر.
مادرش از خونه بیرونش کرده بود و همسایه هـا هـم از دستش کلافـه بودن.
دوستشو دید و سوار ماشینش شد
دوستش گفت: بیـا بریم جبهه.
پسر گفت: منو جبهه راه نمیدن با این سابقه!
دوستش گفت: تو بیا،ناراحت نباش!
راه افتادند به طرف جبهه
توراه یکدفعه دیدن که زنی نوزادش رو انداخت کنار جاده؟!
پسر غیرتش بـه جوش اومد وپیاده شد وپـرسید: چی کار کردی؟!
زن سرش رو انداخت پایین مثل ابـر بهار گریه کرد وبهش گفت:
من نزدیک١١ ماه اسیر عراقی ها بودم واین بچه از اونهاست
پسر افتاد روی زمین و بادست کوبید به سرش وبه گریه افتاد...
برگشت رفسنجان ورفت به دوستاش گفت: بچه ها خاک برسرمون؛ پاشیم بریم ناموسمون درخطـره
اومد خونه از مادر حلالیت طلبید و رفت
به جبهه که رسید کفشاشو درآورد و دیگه تو جبهه کسی اونو با کفش ندید
میگفت: اینجا جاییکه خون شهدامـون ریخته شده؛ حرمت داره
معروف شد به "سید پا برهنه
اونقدر موند تا آخر با شهید همت دو تایی سوار موتور، هدف گلوله آر پی جی قرار گرفتن و شهید شدن
مسئولِ اطلاعات قرارگاه کربلا
شهید سید حمید میرافضلی
- ۱.۶k
- ۳۰ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط