پیرمردی را با پسرش نزد قاضی بردن،
پیرمردی را با پسرش نزد قاضی بردن،
حکم صد ضربه ی شلاق بود .
پدر را صد ضربه زدند آه نکشید و هیچ نگفت. پسر را یک ضربه زدند آه از نهاد پدر بلند شد . پرسیدند ای پیر تو را صد ضربه زدیم هیچ نگفتی اما اکنون با زدن یک ضربه به پسرت اینگونه آه کشیدی. دلیلش چیست؟ گفت شما صد ضربه را به بدنم زدید اما وقتی داشتید پسرم را میزدید نوک کابل گرفت به تخمم
حکم صد ضربه ی شلاق بود .
پدر را صد ضربه زدند آه نکشید و هیچ نگفت. پسر را یک ضربه زدند آه از نهاد پدر بلند شد . پرسیدند ای پیر تو را صد ضربه زدیم هیچ نگفتی اما اکنون با زدن یک ضربه به پسرت اینگونه آه کشیدی. دلیلش چیست؟ گفت شما صد ضربه را به بدنم زدید اما وقتی داشتید پسرم را میزدید نوک کابل گرفت به تخمم
۱.۳k
۱۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.