برای تو عشق نبود

برای تو عشق نبود،
اما میدانستی چطور رفتار کنی
که همه فکر کنند عشق است،
برای منٍ بیچاره‌ اما..
عشق بود و
درست برعکس تو میدانستم
چطور مخفی اش کنم
که غرورم نشکند،
تو تظاهر میکردی به دوست داشتنم
و من با تمام قدرت حس عشقم نسبت به تو را سرکوب میکردم،
و این بزرگترین اشتباهی بود
که در طول زندگی ام کردم،
تو رفتی و برای همه ثابت شد
که هیچکدام از حرف هایت راست نبودند،
اما مشکل در واقع رفتن تو نبود،
مشکل من بودم
که بعد تو حق گریه زاری نداشتم
زیرا که همه معتقد
تورا دوست نداشتم
و رفتنت مرا ناراحت نمیکند
و من مجبور بودم نشان دهم
که اصلا غمگین نیستم،
مجبور بودم بخندم و بغض هایم را قورت بدهم..
و در مقابل هرروز دلتنگتر میشدم،
افسرده تر و شکسته تر..
من باید رفتنت را اشک میریختم،
خاطرات را مرور میکردم
و روزی صدبار در مغزم خودکشی میکردم...
شاید اگر اعتراف میکردم
که عاشقت هستم
تا الان فراموشت کرده بودم...
شاید اگر غرورم نبود
الان شاد تر بودم...
#ای_م
دیدگاه ها (۵)

کاش می شداز خاطره ها جدا شدآن وقت دیگرچیزی آزارت نمی دهدم‍‍ث...

بعضی عشق ها حسرت های فراموش ناشدنی اندیک شب از کنار کسی که خ...

#الف ندارد

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟹"بس بود هر چه خود را کوچک کرده بودم ...

نام فیکشن: Elarith تعداد پارت‌ها: ۱۵۰ شخصیت‌ها: تهیونگ، جو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط