با تو دارم عشق را در خود مجسم می کنم
با تو دارم عشق را در خود مجسم می کنم
جایگاهت را درون ِ خویش محکم می کنم
چون به غیر از تو ندارم در وجودم دلخوشی
زندگی در جایگاهی سست و مبهم می کنم
از قفس پرواز دادم سویت این اندیشه را
درد را با این تجسم ذره ای کم می کنم
ابر چشمانم ندارد طاقت ِ این بار، پس..
دل تهی در بستر ِ ایهام "باغم " می کنم
هیچ کس این روزها محرم بر این اسرار نیست
غیر خود، خود را بر این اسرار محرم می کنم
این هوا آلوده از انکارِ عاشق بودن است
عشق را در شعله های باز دم ، دم می کنم
آسمان را در فضای این قفس جا می دهم
زندگی را، سنّتش را، از کمر خم می کنم
راه می سازم به سوی عشق حتی با خیال
وهم را بر زخمهای کهنه مرحم می کنم
می نویسم، می خروشم، از خیالت شعر را..
در سرای عاشقان با
رانِ نم نم می کنم
جایگاهت را درون ِ خویش محکم می کنم
چون به غیر از تو ندارم در وجودم دلخوشی
زندگی در جایگاهی سست و مبهم می کنم
از قفس پرواز دادم سویت این اندیشه را
درد را با این تجسم ذره ای کم می کنم
ابر چشمانم ندارد طاقت ِ این بار، پس..
دل تهی در بستر ِ ایهام "باغم " می کنم
هیچ کس این روزها محرم بر این اسرار نیست
غیر خود، خود را بر این اسرار محرم می کنم
این هوا آلوده از انکارِ عاشق بودن است
عشق را در شعله های باز دم ، دم می کنم
آسمان را در فضای این قفس جا می دهم
زندگی را، سنّتش را، از کمر خم می کنم
راه می سازم به سوی عشق حتی با خیال
وهم را بر زخمهای کهنه مرحم می کنم
می نویسم، می خروشم، از خیالت شعر را..
در سرای عاشقان با
رانِ نم نم می کنم
- ۱.۳k
- ۱۶ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط