کاش غمگین نبودیم و هر صبح محو جزئیات ریز جهان میشدیم م

#کاش غمگین نبودیم و هر صبح محو جزئیات ریز جهان می‌شدیم، محو طلوع آفتاب، معاشقه‌ی کبوترها و گنجشک‌ها، سکوت خیابان...
محو عابری که با تمام شوق، برای صبحانه نان می‌خرد، زنی که با تمام عشق، کوچه‌ی آسفالت را آب و جارو می‌کند، ابری که عاشقانه و آرام دستی به سر و گوش آسمان می‌کشد و خورشیدی که بی‌پرواتر از همیشه می‌تابد...
کاش آن‌قدر آرام بودیم که هر صبح، مشتاق‌تر می‌شدیم برای رهاشدن در جریان پیش‌بینی‌ناپذیر زندگی، که لبخند نازک خدا را در هوای ناب آغاز صبح، حس می‌کردیم. که چای می‌ریختیم ودردهای کوچکمان را در دلش هم می‌زدیم و حل می‌کردیم.
کاش بر می‌گشتیم به یکی از صبح‌های بچگی، مامان لقمه می‌گرفت، ما ناز می‌کردیم، او ناز می‌کشید و خداوند می‌خندید...
کاش کسی می‌آمد و اندوهمان را با دو پرس نوازش و دو سه خط وعده‌ی شیرین و گوارا، می‌شست...
کاش خوب می‌شدیم، کاش آفتاب، این‌بار از دل خبرهای روز طلوع می‌کرد، اخبار خوب می‌رسید، احوال خوب می‌تابید و یخِ دلمردگی و اندوه زمانه، آب می‌شد...
دیدگاه ها (۳۶)

با کسی نباش که هر لحظه مجبور باشی خودت را به هر اجباری لایِ ...

کپشن روبخونید من میتونم یه خواهشی ازتون بکنم؟میشه وقتی تو خی...

ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجادر رخ مه کجا بود این کر و...

#رویای #جوانی#پارت_۸خیلی خوشحال بودم که یکی دیگه تو گروهمون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط