🌷 و ابراهیم روح و جان خود را تقدیم به معشوق راستی
🌷 و ابراهیم روح و جان خود را تقدیم به معشوق راستینش کرد.. 🌷
🌻 به ظهر 22 بهمن 1361 نزدیک می شویم..
محمد شریف یکی از بچه های غیور و قوی گردان بود که به دلیل جراحات زیاد، در گوشه ای افتاده بود..
🌷 شهادتش عجیب بود.. هنگام شهادت، با حالت عرفانی خاصی فریاد زد.. مهدی جان دست مرا بگیر..
همه شاهد بودند که چهره عرفانی اش شکفت و با برق چشمانش که به گوشه ای خیره شده بود ما را تنها گذاشت..
هر لحظه بیم نزدیک شدن عراقی ها به ما در دیگر سمت های کانال بیشتر بود که یکی از بچه ها فریاد زد..
#ابراهیم هم شهید شد..
😔 حالا من مانده بودم و خاطرات و روزگاری که این چند روز از ابراهیم جلوی چشمانم رد می شد..
🍁 با رفتن ابراهیم مقاومت بچه ها هم به انتها رسید.. با بی سیم آخرین گزارش را به عقب ارسال کردند و در آخرین پیام در خواست کردند به امام خمینی بگویند که فرمانش را تا انتها به پیش بردیم و مقاومت کردیم..
🌻 به ظهر 22 بهمن 1361 نزدیک می شویم..
محمد شریف یکی از بچه های غیور و قوی گردان بود که به دلیل جراحات زیاد، در گوشه ای افتاده بود..
🌷 شهادتش عجیب بود.. هنگام شهادت، با حالت عرفانی خاصی فریاد زد.. مهدی جان دست مرا بگیر..
همه شاهد بودند که چهره عرفانی اش شکفت و با برق چشمانش که به گوشه ای خیره شده بود ما را تنها گذاشت..
هر لحظه بیم نزدیک شدن عراقی ها به ما در دیگر سمت های کانال بیشتر بود که یکی از بچه ها فریاد زد..
#ابراهیم هم شهید شد..
😔 حالا من مانده بودم و خاطرات و روزگاری که این چند روز از ابراهیم جلوی چشمانم رد می شد..
🍁 با رفتن ابراهیم مقاومت بچه ها هم به انتها رسید.. با بی سیم آخرین گزارش را به عقب ارسال کردند و در آخرین پیام در خواست کردند به امام خمینی بگویند که فرمانش را تا انتها به پیش بردیم و مقاومت کردیم..
۸۱۷
۲۲ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.