طناب دار رو انداخت دور گردنش داشت میخندید

طنابـــــ دار رو انداختڹ دور گردنش ↻ ↯ داشــــت میخندید↯ بهش گفتڹ : چرا دارے میخندے؟

گـــــفٺ : از اینجا چشمم به مادرم افـــــتاد , داره گریہ میکنہ یاد بچگے هام افتادم... یـــاد حرف مادرم که همیشہ بهم میگفت:

هر وقت تو میخندے ، غم و غصہ هامو فراموش میکنم

الانم دارم میخندم ٺـا مادرم بخنده , ولی اون هنوز داره گریہ میکنہ
گنـــــاه گریہ های مادرم رو چگونہ قصاص کنم
دیدگاه ها (۱)

..

عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی…!تنهـــــاش که میـــ...

ھَمھ غُــصـھ ھا واســھ مَــنـْ . تـو فَقَــط بخند #dastamoon

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط