أحسّ اللیل
أحسّ اللیل
یتثاقل علی کتفی
وانا ابکی ،
من جروحی
و تطلّ روحی :
من ورا هـ الباب مکسورة !
یداعِب ظلّها أرضی ..
ولا لی حیل أداریها
وکیف أقدر اواسیها ،
وانا بدموعی مغمورة ؟
وأظنّ اللیل بیتلاشی ؛
و أشیل الصّبح علی کفی ..
و تسرق حلّمی عصفورة !.
یتثاقل علی کتفی
وانا ابکی ،
من جروحی
و تطلّ روحی :
من ورا هـ الباب مکسورة !
یداعِب ظلّها أرضی ..
ولا لی حیل أداریها
وکیف أقدر اواسیها ،
وانا بدموعی مغمورة ؟
وأظنّ اللیل بیتلاشی ؛
و أشیل الصّبح علی کفی ..
و تسرق حلّمی عصفورة !.
۳۰۴
۱۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.