خانوم ویلتر میگوید
_ خانوم ویلتر میگوید
: برای معشوقت اشک نریز ....
اما من ، هیچگاه برای تو اشک نریختم ، ولی بعد از رفتنت صادقانه درک کردم که تو نه یک معشوق بیرونی ....بلکه یک تکه جا افتاده زه من هستی ، تکه ای که در دور دست ها میان خاطراط خوب و بدمان جا گزاشتمت ، من هیچگاه نتوانستم بخاطر تکه از دست رفته ام اشک بریزم و مثال دریای ابی با اشکانم خودم را غرق کنم ...
و اگر بپرسی چرا ؟ باید بگویم این درد از استخان است ، از ریشه ، از بن ، دردی که از من میاید، به من باز میگردد و هیچگاه با کمی اشک قصد ترک کردن تن خمیده ام را ندارد 🥂
: برای معشوقت اشک نریز ....
اما من ، هیچگاه برای تو اشک نریختم ، ولی بعد از رفتنت صادقانه درک کردم که تو نه یک معشوق بیرونی ....بلکه یک تکه جا افتاده زه من هستی ، تکه ای که در دور دست ها میان خاطراط خوب و بدمان جا گزاشتمت ، من هیچگاه نتوانستم بخاطر تکه از دست رفته ام اشک بریزم و مثال دریای ابی با اشکانم خودم را غرق کنم ...
و اگر بپرسی چرا ؟ باید بگویم این درد از استخان است ، از ریشه ، از بن ، دردی که از من میاید، به من باز میگردد و هیچگاه با کمی اشک قصد ترک کردن تن خمیده ام را ندارد 🥂
۱.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.