آن کلاغی که پرید از فراز سر ما
آن کلاغی که پرید از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن پنجره ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دسترس سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند
اما من و تو به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
و نترسیدیم
صحبت از پیوند سست دو نام
و همه آغوشی در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق های سوخته ی بوسه ی تو
#فروغ_فرخزاد
#bts
#suga
و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن پنجره ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دسترس سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند
اما من و تو به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
و نترسیدیم
صحبت از پیوند سست دو نام
و همه آغوشی در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق های سوخته ی بوسه ی تو
#فروغ_فرخزاد
#bts
#suga
۲.۰k
۲۱ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.