مردم اینجا چقدر مهربانند
مردم اینجا چقدر مهربانند!
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند...
دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند،
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری؛
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند؛
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند؛
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم، محبت کردند و حسابم را رسیدند...
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز؛
روزگار جالبیست، مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید...!
✍ 🏻 حسین پناهی
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند...
دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند،
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری؛
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند؛
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند؛
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم، محبت کردند و حسابم را رسیدند...
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز؛
روزگار جالبیست، مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید...!
✍ 🏻 حسین پناهی
- ۷۸۷
- ۳۱ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط