آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی
بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری
من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان
روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری
قفل دل زنگ زد و هیچ دری باز نشد
کلبه ی الفت مان خالی و ساکت مانده
از همان خاطرهایی که کنارم داشتی
لیک یک شاخه گلی خشک فقط جا مانده
باز من منتظرم تا که ز در باز آیی
و ببینی که دلم پیش دلت جا مانده
بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری
من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان
روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری
قفل دل زنگ زد و هیچ دری باز نشد
کلبه ی الفت مان خالی و ساکت مانده
از همان خاطرهایی که کنارم داشتی
لیک یک شاخه گلی خشک فقط جا مانده
باز من منتظرم تا که ز در باز آیی
و ببینی که دلم پیش دلت جا مانده
- ۸۹۵
- ۱۴ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط