از بد روزگار پسری عاشق دخترکی نابینایی می شود که او را با
از بد روزگار پسری عاشق دخترکی نابینایی می شود که او را با وجود معلولیتش دوست داره .
دخترک همیشه به پسر می گفت اگه من بینا بودم می فهمیدی که چقدر تو را دوست دارم .
اتفاقا فردی پیدا می شود و دو چشم خود را به دخترک نابینا هدیه می کند.
بعد از بینا شدن ، دخترک می بیند که پسری که عاشق اون بود هم نابیناست و به پسر گفت عمری خودم نابینا بودم و نمیتونم با یک نابینا زندگی کنم و خواست اورا ترک کند
اما بی خبر از آن که چشم هایی که حال دختر با آنها به پسر نابینا نگاه میکند همان چشم هایی هست که پسر داستان ما با آن به عشق خود نگاه میکرد .
پسرک رو به دخترک میکند و می گوید :
(هر جا رفتی مراقب چشم هایم باش!!!)
دخترک همیشه به پسر می گفت اگه من بینا بودم می فهمیدی که چقدر تو را دوست دارم .
اتفاقا فردی پیدا می شود و دو چشم خود را به دخترک نابینا هدیه می کند.
بعد از بینا شدن ، دخترک می بیند که پسری که عاشق اون بود هم نابیناست و به پسر گفت عمری خودم نابینا بودم و نمیتونم با یک نابینا زندگی کنم و خواست اورا ترک کند
اما بی خبر از آن که چشم هایی که حال دختر با آنها به پسر نابینا نگاه میکند همان چشم هایی هست که پسر داستان ما با آن به عشق خود نگاه میکرد .
پسرک رو به دخترک میکند و می گوید :
(هر جا رفتی مراقب چشم هایم باش!!!)
- ۲.۵k
- ۱۶ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط