وقتی که زبان از لب میترسید

وقتی که زبان از لب می‌ترسید،
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت،
حتی، حتی حافظه از وحشت در خواب سخن‌گفتن می‌آشفت،
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت،
می‌کندیم.
ای شادی! ای آزادی!

#دریا #غروب #ساحل #آزادی #هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۲)

#احمد_شاملو #زن #دریا #ساحل #شمال #بابلسر #ایرانگردی #ایران_...

چون ز تنهایی تـو نومیـدی شـویزیــر ســایه یــار خورشــیدی شـ...

حالا که ما یاد گرفته ایمدر هوا مثل یک پرنده پرواز کنیمو در د...

بشنو این نی چون شکایت می‌کنداز جدایی‌ها حکایت می‌کندکز نیستا...

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت هفتـم🌚✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت سوم : مگر من پسر دختر پیغمب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط