زندگی سیاه
زندگی سیاه
پارت۵
ا.ت. احمقا فکر کردن چون بچم هیچی نمیدونم اما اونروز که برسه شمایید که التماس میکنید.تودلش.
فردا صبح
ا.ت. یواشکی رفتم پایین من اصلا صبحونه نمیخورم رفتم تو حیاط
بادیگارد. خانوم بانو دستور دادن شما از این خونه حق بیرون رفتن ندارین
ا.ت. من هههههه تفنگش دراورد
من رفتم
رفتم داشتم میگشتم شب قرار بود با ماری اینا برم بار البته اونجا بار بابام کلا رد دادم
۵ عصر هنوز تو بازار بودم تصمیم گرفتم برم خونه
چون ساعت ۷دباید اونجا میبودم
رفتم خونه
کوک. دختره اجمق کجا رفته بودی
ا.ت. سنننه
کوک. احمق همش رو مخی
ا.ت. اره اره ولی بدون بازنده شماهاید
رفت تو اتاقش
تق تق تق
میا. میتونم بیام تو
ا.ت. اره
میا. ا.ت من روت کراش دارم میشه بشیم دوستای صمیمی
ا.ت. اره چرا که نه بهم اعتماد کن
میا. رفت نشست ورش
میا. میخوام همچیمو بگم
میا. وقتی ۵ سالم بود پدر و مادرم تو یک حادثه میمرند شوگا واسه همینه روم غیرتیه جونگ کوک هم همین حسرو به تو داره تو مدرسه برام قلدری میکنن به شوگا نگفتم بفهمه قطعاً دارم میزنه
ا.ت. تهااااا
خب تو دیگه برده ی منی
میا. چیییی
ا.ت. صداشو ظبط کرده
ا.ت. تو قراره بشی بازیچه دستم بشی
میا. تو واقعا هرزه ای
با گریه رفت بیرون
میا. باید بریم پیش اوپا شوگا اگه بهفمه بهتر از اینکه اون عجوزه بهش بگه
تق تق تق
شوگا. بیا تو
میا. هثق هق شوگا
شوگا. بغلش کرد
شوکا. چی شده
میا. قول میدی تنبیهم نکنی
شوگا. قول میدم
میا. هق تو مدرسه هق بچه هابرام قلدری میکن ولی هق ترسیدم بهت بگم بعد یه چند روزی رو ا.ت کراش زدم رفتم بهش گفتم بعد اون صدامو ظبط کرد هق چیکار کنم
شوگا..........
خماری
پارت۵
ا.ت. احمقا فکر کردن چون بچم هیچی نمیدونم اما اونروز که برسه شمایید که التماس میکنید.تودلش.
فردا صبح
ا.ت. یواشکی رفتم پایین من اصلا صبحونه نمیخورم رفتم تو حیاط
بادیگارد. خانوم بانو دستور دادن شما از این خونه حق بیرون رفتن ندارین
ا.ت. من هههههه تفنگش دراورد
من رفتم
رفتم داشتم میگشتم شب قرار بود با ماری اینا برم بار البته اونجا بار بابام کلا رد دادم
۵ عصر هنوز تو بازار بودم تصمیم گرفتم برم خونه
چون ساعت ۷دباید اونجا میبودم
رفتم خونه
کوک. دختره اجمق کجا رفته بودی
ا.ت. سنننه
کوک. احمق همش رو مخی
ا.ت. اره اره ولی بدون بازنده شماهاید
رفت تو اتاقش
تق تق تق
میا. میتونم بیام تو
ا.ت. اره
میا. ا.ت من روت کراش دارم میشه بشیم دوستای صمیمی
ا.ت. اره چرا که نه بهم اعتماد کن
میا. رفت نشست ورش
میا. میخوام همچیمو بگم
میا. وقتی ۵ سالم بود پدر و مادرم تو یک حادثه میمرند شوگا واسه همینه روم غیرتیه جونگ کوک هم همین حسرو به تو داره تو مدرسه برام قلدری میکنن به شوگا نگفتم بفهمه قطعاً دارم میزنه
ا.ت. تهااااا
خب تو دیگه برده ی منی
میا. چیییی
ا.ت. صداشو ظبط کرده
ا.ت. تو قراره بشی بازیچه دستم بشی
میا. تو واقعا هرزه ای
با گریه رفت بیرون
میا. باید بریم پیش اوپا شوگا اگه بهفمه بهتر از اینکه اون عجوزه بهش بگه
تق تق تق
شوگا. بیا تو
میا. هثق هق شوگا
شوگا. بغلش کرد
شوکا. چی شده
میا. قول میدی تنبیهم نکنی
شوگا. قول میدم
میا. هق تو مدرسه هق بچه هابرام قلدری میکن ولی هق ترسیدم بهت بگم بعد یه چند روزی رو ا.ت کراش زدم رفتم بهش گفتم بعد اون صدامو ظبط کرد هق چیکار کنم
شوگا..........
خماری
۴.۶k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.